24

آبان
1400

سفرنامه اشترخجو و چاوش

ارسال شده توسط: ریحانه بناءزاده/ 424 0

سفرنامه اشترخجو و چاوش را حتما بخوانید وسفر ماجراجویانه خود را با کلمات شروع کنید!

سفرنامه اشترخجو و چاوش

همراهان عزیز سفرنامه اشترخجو و چاوش با افسانه‌ای عاشقانه از تاریخ این مرز و بوم  آغاز می شود و با سفرهای ماجراجویانه اشترخجو و چاوش در بوم گردی ایران ادامه پیدا می‌کند.

همانطور که می‌دانیم،هنر زنده نگه دارنده فرهنگ و تمدن این مرز و بوم است. موسیقی، هنر ریشه دار در این آب وخاک است و سابقه موسیقی مقامی(موغامی) در خراسان بزرگ اندازه تاریخ این سرزمین است. زیر بنای موسیقی ستنی ما موسیقی مقامی( موغامی) است که چشم اندازی از فرهنگ مشرق زمین است.

همسفر ما به گذشته شوید!

مرد برای شنیدن صدای زنگ شتر یا “اُشترخَجو” به بام رباط یا کاروان سرا می رود، به پهلو دراز می کشد. یک گوش را به بام می چسباند و گوش دیگر را با دست می بندد. صدای اُشترخَجو از راه دور شنیده می شود و خبر می آورند که کاروان در حال نزدیک شدن است. نام “اُشترخَجو” در لغت به معنی زنگ شتر است. گوش به زنگ باشید، کاروان شتر، نزدیک است. هنوز این اصطلاح با اندکی تغییر در سطح منطقه دارای کاربرد است. اصطلاح گوش ورخجو، یعنی گوش به زنگ بودن است. گوش به زنگ شتر داشتن، در گذشته شترها یا اُشترها، بارها را به راههای دور می بردند. هفت شتر را که به هم می بستند می شد یک قطار شتر. هر کاروان ممکن بود مرکب از چند قطار شتر باشد. شتر حیوانی است که اگر یک بار از راهی برود راه را به خاطر می سپارد. شتر در باد و باران خودش را پیدا می کند، حتی در مواقعی که طوفان شن بی داد می کند و ساربان ناچار است سر بر جهاز شتر بگذارد و چشم هایش را ببندد. شتر دارای دو پلک است، در مواقع طوفانی یکی از پلک ها را می بندد و از پشت پلک بسته قادر به دیدن است و راه خود را پیدا می‌کند. شتر امکان ندارد در بیابان و برهوت و طوفان شن راه خود را گم کند. در قدیم در رباط ها و کاروانسراها آدم هایی بودند که صدای زنگ شتر یا اُشترخَجو را از راه های بسیار دور می شنیدند.

مقام اشترخجو یا افسانه پیراُو ( پیرآب )

در زمان‌های دور وقتی خشکسالی پیش آمد و مردم در تنگنا بودند. جوانی به نام پیراُو به دنبال کار بود. تا اینکه توانست در گله شتران یکی از اربابان، کمک دست ساربان جوان شود. پیراُو در این دوران رازی را داشت که هیچ کس نباید از آن با خبر می شد، زیرا به قیمت ازدست دادن کارش تمام می شد.
شب و روز می رفت و پیراُو به خوبی از پس کارش بر می آمد. جوان یک سالی را ساربانی کرد و خشکسالی رفت و ترسالی آمد. پیراُو خواست برود، ارباب گفت: خوش قدم بودی یک سال دیگر هم بمان. پیراُو گفت: باید بروم اگر تقدیر باشد دوباره بر می‌گردم. پیراُو با ارباب تسویه حساب کرد و رفت سراغ ساربان جوان که با او خداحافظی کند. جوان از او خواست که بماند. پیراُو گفت که باید برود و از او پرسید: در این یک سال از من چه دیدی؟ جوان گفت: به غیر از خوبی از توهیچ ندیدم. پیراُو گفت: غیر این چه؟ جوان باز هم همان پاسخ را داد. پیراُو چند قدمی رفت و کلاه از سر برداشت و گیسوانش را روی شانه هایش ریخت. جوان تازه فهمید پیراُودختر بوده است و عنان از کف داد و عاشق دختر شد. جوان به التماس کردن افتاد که نرو! پیراُو به راهش ادامه داد و رفت. جوان از آنروز عاشق پیراُو شد. روی به هرطرف می چرخاند پیراُو را میدید. از آن به بعد تمام اشعاری که دراین مقام نواخته و خوانده می‌شود از سوز و گداز عشق است. گوشه ای از شعری که جوان برای پیراُو می خواند به این شرح است:
اَهو پیراُو، اَهو پیراُو، یک دم گرآیی در برم
ای نوگلِ خوش بوی من، سرو قدی دلجوی من
صدبار گفتم که مرو، اَهو پیراُو
اَهو پیراُو، راها دور اُو، اُوا شوراُو
بهر خدا مرو مرو، پیشم بیا بدو بدو
اَهو پیراُو، اَهو پیراُو، آن دم که رفتی از برم
شد روز محشر بر سرم، بر هر طرف که بنگرم
بینم ترا ای ماه نو، اَهو پیراُو، اَهو پیراُو، تا یاد رویت می کنم
خون می شود دل در تنم، از عشق رویت ای صنم و……
و اما مقام اشترخجو شرح فراق و سوز و گداز است و یکی ازمقام های ساز دوتار است.
اگر موسیقی مقامی از گذشته‌های دور تا به امروز ماندگار شده به دلیل این است که موسیقی مقامی بر گرفته از عناصر طبیعت، انرژی و معنویت است و افسانه های این چنینی همراهش بوده است. برای همین است که با افتخار می گوییم موسیقی خراسان به‌ عنوان نقطه عطف موسیقی ایران یاد شده است، چرا که موسیقی مقامی از جمله موسیقی‌های قابل احترام در نواحی مختلف و قومیت‌های مختلف کشور است.

تولد اشترخجو و چاوش

 از اشترخجو و از هنر این مرز و بوم گفتیم تا رسیدیم به افسانه دیگر، روایت بعدی ما سفرنامه اشترخجو و چاوش است.  همراهشان باشید و با دنبال کردن حکایتهای متنوع، سفری پر خاطره  را در دنیای کلمات تجربه کنید.
دراین قسمت بهتر است  با شخصیت ها، بیشتر آشنا شویم. خجو پیشینه در گذشته دارد ودوست دارد زودتر معرفی شود. اشتری سر به زیر از مسیرهای پر فراز و نشیب طبیعت برهمزنان، سیاستمداران و آقازاده های که در اوج بی نمکی، نمکی هستند، عبور می کند. در طوفان خبرهای داغ، چشمانش را می بندد و از پشت پلک همه چیز را می بیند و مسیرش را به درستی میرود. اشترخجو قرار است در بحرانهای سیاسی و اجتماعی حتماً ماسک بزند. خجو قرار است گاهی هم بر عکس عمل کند، مثل تمام سیاستمداران در دنیا.
چاوش شخصیت خیالی روایت های ما و به معنی “پیشرو” است و ساربان تنها شترش، خجو است و زنگ دار صدای طبیعت است. همسفر با سفرنامه چاوش باشید، زیرا قرار است به هرجایی سرک بکشد. چشمان سیاه درشت، باعینک گرد سیاهش، نماینگر تیزبینی اوست. موهای فرفری اش، مانند سیم  تلفن برای ارتباط گیری است. کتاب سبزش پر از داستانهای راست و دروغ است. پاهای لاغرش روایتگر گشت و گذارهای او و ثبت واقعیت‌های شیرین و تلخ است. گاهی کلمات را اشتباه می گوید، تا جهانی تازه را خلق کند. قرار است لباس محلی منطقه‌های مختلف را بپوشد و گاهی هم لباس رسمی تنش است. جوراب‌های رنگی اش همانند، سرزمینش برایش مهم است.

 اشترخجو و چاوش پشتوانه شان فرهنگ و هنر در این مرز و بوم است و شعارشان حفظ منابع طبیعی است و با ورق زدن اخبار و اتفاقات ونگاه انتقادی به موضوعات مختلف در قالب طنز رو به جلو حرکت می کنند. این دو شخصیت غیرقابل پیش بینی هستند و گاهی ممکن است پا فراتر از مرزها بگذارند و به رئیس جمهور امریکا هم گیر ‌دهند. اعلام وضعیت می‌کنیم که دلخوری های داخلی و خارجی نداشته باشیم. منتظر ما در وبسایت بوم گردی ایران باشید.
نویسنده: ریحانه بناءزاده

ارسال دیدگاه

لطفا یک نظر بنویسید.
لطفا نام خود را وارد کنید
لطفا آدرس ایمیل خود را وارد کنید.
لطفا یک ایمیل درست وارد کنید